تراژدی شهر و دل

دل‌آرام که بود، شهر آشوب نبود. اکنون که شهر آشوب است، دل آرام نیست.
دل‌آرام شهرآشوب نبود. اکنون شهر و دل هر دو آشوب است، آرام نیست.

دیدگاه‌ها

  1. سمیه

    جمله بیقراریت در طلب قرار توست

    طالب بیقرار شو تا که قرار آیدت…..

    امیدوارم از شعرهایی که می نویسم خسته نشید

    این روزها آنقدر مات و مبهوتم که حرفی برای گفتن ندارم و از شاعران عزیز مدد می گیرم

  2. مهدی فتوحی

    دقیقا حالت سمیه را هم من دارم. من هم جز شعر شاعران پیشینمان چیزی به ذهنم نمی آید که بگویم یا بنویسم. تازه اگر بخواهم مگر وقتی هست؟ با ۱۰ الی ۱۱ ساعت کار سنگین بدنی در روز به همراه کسانی که الف را از ب تشخیص نمی دهند مگر رمقی برای نوشتن می ماند؟ این هم از غربت نشینی ماست که بر ما می رسد. قصه ی دردآوری است ناگفتنش به. فقط همین را بگویم که در این شهر که دو مرکز مملو از ایرانی ها، یکی مرکز سیزا و دیگری مرکز فیزیک درآن است، هیچ کس هیچ تحرکی برای همدردی با میهنش نمی کند که هیچ تازه خیلی هایشان هم به عنوان پناهنده ی سیاسی اینجا زندگی می کنند.کسانی که حتا با داشتن اینترنت های پرسرعت نمی دانند سایت گویا چی هست. باورت می شود؟ حیرت من از دو سو است. نه فقط از آن چه در وطن می گذرد. بل از آن چه هم که در خارج از وطن می گذرد نیز در عجبم.

  3. سیما

    دلمان را به آشوب کشاندند آن هم به جرم دانستن و دیدن و شنیدن. پیش از این هموطن بودیم و حالا اراذل اوباش اغتشاش گر آشوب گر!!!
    تیرگان در راه است و می خواهم در وبلاگم از آرش بنویسم،آرش کمانگیر و آرش هایی که سرزمین من با آنها غریبه نیست. جایی از نوشاه ام حسرتم را قلم خواهم زد که مام میهنم این روزها چون آرش را می خواند.

  4. سیما سلمان‌زاده

    امان از نیم فاصله‌ها🍃
    ………………………………………………………………………………………………………………..
    جواب: سلام.

  5. لیلا

    سلام
    امان از زمانی که هم دل آشوب باشد و هم شهر که تلفیق این دوتا فکر کنم مردم ایران باشد
    …………………………………………………………………………………………………………
    جواب: سلام. احتمالا.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *